خوش قدم بودی پس بمان تا جای قدمهایت را بر هر چه طلسم و سیاهی است بکوبی و دلیل بودن باشی.دور و برت را دیده ای ؟ خاک پاکت هدیه ای بود تا جوونه های خوشبختی زیر تابش خورشید جان بگیرند و سبز شوند.
حرف کار بازرگانی با دوستان بود از شیرینی و مشکلات این کار میگفتم.اینکه میشه با اعتبارات بانکی چرخه کار بازرگانی رو چرخوند و با کمی ریسک و آینده نگری روز به روز حجم سرمایه گذاری رو بالا برد و به صورت پیوسته کار به طور روتین دنبال کرد .ولی با همه اینها وای به روزی که به مشکلاتی چون تحریم ،ارسال اشتباه کالا و یا خلف وعده در تجهیز کالا بر بخوریم که جبران خسارت های اون تاوان سختی داره.
بعضی اوقات یک جابجایی کالا و تغییر زمانی ممکنه بیش از صدها هزار دلار خسارت داشته باشه و یک تاخیر یک روزه چندین هزار دلار شامل جریمه ودموراژ بشه.در این کارزار و با توجه به رقم های بالایی که جابجای میشه یک تا دو سه درصد کمیسیون رقمی بالای ده هزار دلار رو به همراه داره که با چند کار پول خوبی رو به مجموعه اصلی و زیر مجموعه و یا حتی کسی که کار رو به گروه بازرگانی ارجا میده به همراه داشته باشه.
من فقط گله کردم! از چی ؟ از اینکه صبح که برای رفتن به سرکار آماده میشم چرا نون دمه دست نیست یا هر بار جای پنیر و مخلفات صبحانه در یخچال جابجا میشه و همین موجب میشه حوصله صبحانه خوردن رو نداشته باشم و مثل کوزت از خونه برم بیرون .گله من هم اونقدر نبود که جوابی داده بشه.ولی مادر گلم گفت من شرمنده هستم که صبح بیدار نمیشم برات صبحونه رو آماده کنم و چند تا قربون صدقه دیگه که من دهنم باز موند.
جدا این مادرا چرا اینقدر خوب و بی منتن؟حقیقتش من شرمنده شدم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ