سایه
نویسنده: حسین رشیدی(86/9/17 :: 9:18 عصر)
قصه من و تو
قصه من و تو آغازش در دفتر آرزوها بود و داستانش در دفتر لیلی و مجنون سروده شد
قصه من و تو از آن نیمه شب پر خاطره آغاز شد و اینک نیز با قصه دوری در حال نوشته شدن است
قصه من و تو آغازی احساسی داشت ، حرفهایی رویایی داشت ، اما ادامه آن یک داستان عاشقانه و
واقعی شد
تو آمدی در خوابم ، نشستی در سرزمین رویایم ، و آن قلب سرخت را با دو دست مهربانت به من هدیه
دادی
چه زیبا پر کشیدیم به سوی دشت پروانه ها ، چه زیبا بر روی ماه نشستی و من نیز ماه را به آرامی
حرکت می دادم
لحظه سفرت لحظه زیبایی بود ، لحظه ای که بر روی گلبرگ گلی نشستی و با نسیم عشق به سوی
دیاری دیگر رهسپار شدی
من نیز در کنار قناری پر بسته نشسته بودم و نوای غمگین او را گوش میدادم و به شبنمی که عکس
چشمان خیسم
در آن افتاده بود نگاه می کردم
قصه من و تو قصه زیباترین عشق دنیا است ، قصه من و تو قصه یک سرزمین بی انتها است ، قصه من و
تو ،
قصه یک رویای بیدار شدنی است
آغاز دیدارمان چه پر خاطره بود ، عکس چشمانت هنوز در ذهنم تکرار میشود ، یک نگاه عاشقانه ، یک
نوای
صادقانه ، هدیه ای بود پر از آرزو و امید
سر آغاز قصه من و تو از یک نگاه عاشقانه آغاز شد ، و به لحظه مرگ نیز ختم خواهد شد
دفتری کهنه و پوسیده ، دلی نا امید و شکسته ، قلم بدون جوهر داشتم
تو که آمدی دفترم تازه شد ، دلم امیدوار و پر تپش از عشق شد ، و قلمم آماده نوشتن کلام مقدس تو را
داشت
اولین کلامم به نام تو بود و تکه کلامم نیز اسم تو بود
قصه من و تو قصه شمعی خاموش نشدنی است ، قصه من و تو قصه مهتاب و ستاره است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کل بازدید:7273
بازدید امروز:5
بازدید دیروز:8
اوقات شرعی
درباره خودم
لوگوی خودم
حضور و غیاب
اشتراک
آرشیو